English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5539 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tunes U تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune U تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
sight adjustment U تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
fine setting U تنظیم دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
calibration U تنظیم الات دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
zero U تنظیم دقیق دستگاه
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
sight alinement U تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
windage U تنظیم سمتی وسایل نشانه روی
sighting shot U تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
sets U نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
setting up U نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
set U نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
preset vector U دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
tabulation U نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
stopped U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
sight U وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
sights U وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
pointers U نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointer U نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
ToolTips U برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolic U آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolically U آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
camera station U ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tunes U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting U تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
paged U انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page U انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages U انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
peach design U نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
rheostat U دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic U دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
calibration U تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
electro optics U وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
sidelay U تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
go no go U اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
adjusting ring U حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
tenty U دقیق
exacted U دقیق
stringently U دقیق
punctual U دقیق
scrutinizer U دقیق
exact U دقیق
subtil U دقیق
exquisite U دقیق
precision U دقیق
literal U دقیق
exact solution U حل دقیق
astute U دقیق
scholastical U دقیق
punctilious U دقیق
particular redemption U دقیق
stringent U دقیق
wistful U دقیق
exacts U دقیق
scholastic U دقیق
intent U دقیق
punctiliously U دقیق
accurate U دقیق
advertent U دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
goings-over U بررسی دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
thorough paced U دقیق گام
fine spun U دقیق خیالی
watchful U بی خواب دقیق
set U لجوج دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
an a calculator U محاسب دقیق
sets U لجوج دقیق
setting up U لجوج دقیق
precision tools U الات دقیق
exact location U محل دقیق
going-over U بررسی دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
tenuous U لطیف دقیق
imprecise U غیر دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
sounds U بی خطر دقیق
precisian U خیلی دقیق
control U توپزن دقیق
controlling U توپزن دقیق
controls U توپزن دقیق
perpend U دقیق بودن
persnickety U کاربسیار دقیق
particularization U شرح دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
correct U دقیق یا درست
soundest U بی خطر دقیق
sounded U بی خطر دقیق
sound U بی خطر دقیق
precision fire U تیر دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
subtlest U دقیق لطیف
subtler U دقیق لطیف
subtle U دقیق لطیف
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
precision sweep U روبش دقیق
precision tool U ابزار دقیق
precisionist U بسیار دقیق
correcting U دقیق یا درست
precise U صریح دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
high accuracy measurement U سنجش دقیق
instruments U الات دقیق
queasy U زیاد دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
precise U خیلی دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
precise U دقیق کردن
precision measurment U سنجش دقیق
punctual U باذکرجزئیات دقیق
instrument U الات دقیق
corrects U دقیق یا درست
queazy U زیاد دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
pin point U تعیین دقیق نقاط
tenderest U دقیق ترد ونازک
fine tuning U میزان سازی دقیق
precision lathe U ماشین تراش دقیق
tendering U دقیق ترد ونازک
astringent U سخت گیر دقیق
precision bore U سوراخ کردن دقیق
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
precision casting U ریخته گری دقیق
tendered U دقیق ترد ونازک
tender U دقیق ترد ونازک
probity U پیروی دقیق از اصول
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
edge sharpening U دقیق کردن لبه
particular U دقیق نکته بین
chronometer U ساعت شمار دقیق
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
precision U بسیار دقیق بودن
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
mirror U ایجاد کپی دقیق
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
mirrored U ایجاد کپی دقیق
mirrors U ایجاد کپی دقیق
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
facsimile U کپی دقیق از یک متن
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
precision U اندازه گیری دقیق
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
stickler U سمج خیلی دقیق
sticklers U سمج خیلی دقیق
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
Recent search history Forum search
1دقیق ترین معادل business در فارسی چه است؟
1gorse melatonin
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1may fader good
2interfereometry
1بمعني محدوده ميباشد؟bin آيا كلمه
1skirts
1i was rebelling now
1but as an old harvard man my father could sit with the class of'26
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com